نتایج جستجو برای عبارت :

ترانه گفتم سلام خانوم

یکی از دانش آموزهام امروز گفت خانوم امشب شب علی اصغره. ببینید شیر نذری میدن. گفتم اعتقاد داری؟گفت دنیای بی حسین به چه درد میخوره خانوم...
به قیافه ش نمیخورد. گفت خانوم هیئت نمیرید؟ گفتم نه. رفتم تو فکر. گفتم به چی فکر میکنی؟ گفت به قیافه تون نمیخوره خانوم.
سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام س
یک خانوم با کلاس صد کیلو ارایش نداره ولی همیشه سعی داره ابروها و صورتش اصلاح شده و مرتب باشه
خانوم با کلاس مرتب و تمیز  لباس می پوشه و بند مد روزهای عجیب و غریب نیست!
خانوم با کلاس لبخند به لب داره و خوش برخورده ولی جلف و دلقک نه!
خانوم با کلاس اهل مطالعه هست و عضو کتابخانه
خانوم با کلاس تا لنگ ظهر نمی خوابه
خانوم با کلاس یادگیری هنرها رو عار نمی دونه 
خانوم با کلاس کم حرف و گزیده گویی هست
خانم با کلاس اهل مجادله و جر و بحث نیست
خانم با کلاس اهل غ
بسم الله الرحمن الرحیم
محل کارمو دوست ندارم:(
منی که با کلی ذوق و شوق رفتم بد جور خورده تو برجکم
 
به خانوم دکتر پیام دادم:
+سلام فلانی ام (هم اسمم رو نوشتم هم فامیل)شماره فلانی رو لطف میکنید؟
_سلام (اسم کوچیکم)جان بجا نیاوردم
+کارشناس جدیدمرکزم دیگه :)
_کارشناس کجا؟
+فلان جا
_فکر کنم اشتباه گرفتی عزیزم
+مگه شما خانوم دکتر فلانی نیستین؟
_نه گلم من نه خانومم نه دکتر
من هیچ من نگاه:|
خب برادر شما که نه سر پیازی نه ته پیاز چرا هی سوال میپرسی و کشش میدی؟؟
امروز رفته بودم پیش دوستم.
برگشت گفت که فلانی؛ اسم تی ای مون چی بودش؟
منم نگاش کردم.
گفت مثلا باقالی پور؟
گفتم آره انگار
گفت تو با اون رل زدی آیا؟
گفتم وات؟
گفت بچه ها میگفتن تو با اون رل زدی؟ جان من نکردی؟
من : دقیقا کی همچین حرفی زده؟
تازه میگه یادم نیس عن خانوم.
گفتم والا آش نخورده دهن سوخته.
کونیا.
بیان برن این تو همشون.
تازه آخرش میگه پسره بد هم نیستا. قبلا میگفت اه پیف چون پسره تحویلش نمیگرفت.
گفتم گوه نخور.
حس میکنم چوب تو اونجای پسره کردن چو
اون روز به خانوم الف گفتم که جمعه ولنتاینه.
یه آهی کشید و گفت: "هعیی، یکی هم نیست یه شاخه خرس برای ما بخره..."
کلی خندیدم. گفتم: "یه شاخه خرس دیگه چه صیغه‌ایه؟"
خودشم خندید: "بابا می‌خواستم بگم یه شاخه گل، دیدم خرس باحال‌تره، این‌جوری شد!"
دوشنبه یکی از بچه‌ها گفت: "برنامه‌ت برای ولنتاین چیه سولویگ؟" گفتم: "یه مجلس عزا داریم به یاری خدا، از ساعت چهار تا شیش. درمورد مکانش بعدا تصمیم می‌گیریم." (شوخی کردم. معلومه دیگه؟) 
قبل از خداحافظی به خانوم الف
آقا یه زن و شوهر استاد تو دانشگاه ما هستن. من یه ترم با شوهره کلاس داشتم. الان یذره باهاش رفیق شدم. ینی مثلا در حد سلام علیک داشتن.
از زنش بیشتر خوشم میاد. روش کراش وحشتناک ندارم ولی این الگوی منه.
خانومش خیلی مهربونه. شوهره عصبیه بیشتر. منم واسه نمره متاسفانه باهاش کنار اومدم.
یه روز دیدمش تو دانشگاه در حالیکه که گفته بود من اون روز ها نیستم دانشگاه. دیدم رد شد رفت تو اتاقش. گفتم خب برم یه سلامی بکنم. رفتم سلام علیک کردم بعدش گفت با من کار دارین؟؟
 
سلام دوستای خوبم امروز هم پارت دوم اموزش ترانه سرایی رو داریم:)
اولش یه توضیح کوچولو در مورد شعر و ترانه میدم و بعدش میریم دوتا از قواعد ترانه سرایی رو با هم مرور میکنیم.خب از خود ترانه شروع میکنیم. ترانه چه فرقی با شعر داره؟!ترانه از بعضی جهات به شعر شباهت داره ولی اصلی ترین تفاوتش زبان گویشیش هست. چون زبان شعر ادیبانه ست ولی ترانه زبانش عامیانه هست. حتی قالب هاشونم به هم دیگه شباهت داره. ولی بخاطر همین زبان ساده و عامیانه ش  دست و بال ترانه
گفت:من اگر زبانم آتش / من اگر ترانه هایم همه شعله های سرکش / چه کنم؟ که یک دل است و همه درد های یاران...گفتم:به رو به رو که نگاه می کنم تعدادی ظاهر می بینم.چند عدد "چشم چشم دو ابرو" بدون جزئیات بیش تر.سیاهه ی پیش رویم هیچ دخلی به سیاهی پشت رویم ندارد.درد های یاران چیست؟نمی دانم...
گفت:همراه شو عزیز کاین درد مشترک / هرگز جدا جدا درمان نمی شود.
گفتم:درد مشترک چیست؟مگر ما درد مشترک هم داریم؟
گفت:آمدگان و رفتگان از دو کرانه ی زمان / سوی تو می دوند هان! ای تو
گفت خانوم فکر کنم شما خیلی مومن هستین؛ گفتم از کجا به چنین نتیجه ای رسیدین؟ گفت چادری هستین. گفتم خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست؛ پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم. گفت یعنی چی؟ گفتم ایمان یه جایگاه هست که با پنج متر و نیم پارچه نمیشه بهش رسید.
آقا یادتونه ما شهریور وضع مالی خوبی نداشتیم بعد هانیه خانوم گفت برام شام درست میکنه میاره بعد دید خونه تخم مرغ نداره بعد به من گفت برو تخم مرغ بخر من گفتمش من پول ندارم ؟:| 
اقا هانیه خانوم منو واس خاطر تخم مرغ ول کرد من وقتی اوضاع مالیم خوب شد گفتم چه کنم قلب هانیه خانوم بدست بیارم چه نکنم ؟ که گفتم آها :)
تصمیم گرفتم برم کشور دوست و همسایه...  برترین کشور تخم مرغی جهان ، چین :)
اقا ما رفتیم چین اونجا همه چی اکی بود ماشالله عمو چنگیزتونم یه سر و گر
تو راهروی خانه‌ی همان عضو هیات مدیره بودم که یکی اومد گفت: تو این خانوم رو زدی!
بیا بیرون ببینم.
رفتم بیرون دیدم اون دوتا خانوم، جار و جنجال راه انداختند که آره، این آقا ما رو زده!
یکی دوتا از همسایه‌ها اومدن جلو و به من گفتن: تو این خانوم رو زدی؟!
من داشتم تعریف می‌کردم که یکی از اون خانوم‌ها حمله کرد و دوباره من رو زد.
به خاطر این حرکت وحشیانه‌، اینجا همه به اون خانومه مشکوک شدن.
من چند بار برای افراد مختلف اصل ماجرا رو تعریف کردم.
در همین حین
از بس گفتن "خانوم"، "خانوم اجازه"، "خانوم"، "خانوم اجازه" و از بس حرفمو قطع کردن و رشته‌ی کلام از دستم در رفته، تو خونه هم که هستم و دارم فکر می‌کنم، تو فضای ذهنم، مدام یکی جفت‌پا میاد وسط افکارم و میگه "خانووووووووم! میشه من برم دستشویی؟؟؟؟"
بسم الله الرحمن الرحیم
سوار ماشین مرکز شدیم برای بازدید چندجا ، من و خانوم همکار عقب آقای همکار باراننده جلو.
بعد از چند کیلومتری که رفتیم خانوم همکار خطاب به راننده:یه آهنگی چیزی بذار
آهنگ هاش خوب بود به لحاظ مجاز بودن و قشنگ بودن و داشتم گوش میکردم و بادیدن مناظر سرسبز لذت میبردم که دوباره خانوم همکار:این آهنگا چیه؟؟ازون آهنگ های خیلی شاد بزار!
راننده هم عوض کرد و یه آهنگ فک کنم از هایده مایده ای و یا یکی تو این مایه ها بود.
به خانوم همکار گف
کلیک کنید
10
[ T y p e h e r e ]
همسایهی پری
نه بابادادشم برای تولدم « : مژگان خنده ای ازسرخوشی کردوگفت
سپس شانه ها یش را بالاانداخت وگفت: اگه سیامک نبودتوی ».... خریده
اون خونه دق میکردم....
وقتی مژگان ازخانه بیرون آمد، پرینازنگاهی به انبوه وسایل چیده شده
کناردرانداخت ، اما هر چه چشم چرخاند اثری ازمردی با توصیفات مژگان
ندید.
*********************
لیلا خانوم باملاقه دسته بلنددیگ آش روبه هم میزدوزیرلب دعا میکردو
پریناز گاهی ناخنکی به ظرف پیاز داغ میزد.بعداز چند
امروز توی ایستگام منتظر بودیم مترو بیاد...یهو یه علی آقایی اومد سمت قسمت خانوما...یه خانومی میشناختش و گفت با لیلا خانوم کار داری؟ اونم گفت اره.
خانومه داد زد لیلا خانوم. علی آقا هم که شرمش میومد بره پیش لیلا خانوم وسط اون همه ادم...همون اول جایگاه بانوان منتظر موند....
لیلا خانوم تسبیح به دست داد زد" خوب اومده برو خیالت راحت..." والله منم اگ میدیدم کسی با این همه امید اومده سمت جایگاه بانوان چیزی جز "خوب اومده" بهش نمیگفتم......
 
#ذوقش رو باید میدیدین
 
 
 
سلام امروز میخوام یکم از ترانه سرایی حرف بزنیم. راستش چون میدونم توی سایت های دیگه هیچ مطلب بدرد بخوری پیدا نمیشه و همه ی مطالب کپی شده از هم هستند. خواستم اون چیزایی که خودم یاد گرفتم رو به اشتراک بزارم. چون میدونم خیلیا فرصت یا توان رفتن به کلاس های ترانه سرایی رو ندارن. واسه همین گفتم تجربیاتم رو با شما به اشتراک بزارم شاید به درد شما خورد. البته بنظرم نرفتن  این کلاس ها هم بهترین کاره. کلاس های اموزشی تنها باعث میشن زود تر به مسیری که م
سلام امروز میخوام در چالش که اقا رهام  یعنی من یک ... ام شرکت کنم.
درباره ی روستای مادریم نوشتم
+داش عرفان،داش ماهان،داش مهدی،ریحون خانوم،اقا سعید(اگه بود)اقا صادق،ویستا خانوم(همون بدگرل)،بدبوی و فاطمه حسینی رو دعوت میکنم
ادامه مطلب
فرداش من با یکی از همسایه‌ها رفتیم دادگاه تا از آن دو خانوم شکایت کنیم.
یکی از همسایه‌ها هم پیگیر شکایت از پلیس‌ها شد.
ما از دو خانوم شکایت کردیم. روز اداری بعدی، رفتیم نیروی انتظامی کل استان قم، بابت رفتار بد آن پلیس‌ها و قبول نکردن شکایت ما، شکایت کردیم.
 
اما ماجرای شکایت از دو خانم:
ما شکایت کردیم و حدود یک ماه بعد، اولین ابلاغیه‌ی دادگاه آمد. تا سه جلسه‌ی پرونده در شورای حل اختلاف باقی می‌ماند. من رفتم و شوهر آن خانم چادری آمد. مرد نسب
1. یه روز تو زندگیم گوشی بردم مدرسه تحویل دادم. کلید کمد گوشیا گم شد و تا الان مث اسکلا وایساده بودیمو قرانو ختم کردیم یه کلید به گوشیا بخوره :| آخرشم پیدا شد و کلی دست و جیغ و هورا و گیلیلیلی کردم براشون :)
2. هرچیز خنده داری که اتفاق میفته بچه ها برمیگردن و به من و ری ری نگاه میکنن. حس میکنم ما دوتا اراذل کلاسیم :| نه؟ :|
3. امروز با ری ری چهارتا غذا خوردیم :| 
4. رفتم به خانوم بوفه ایه میگم خانوم یه چیز میخوام بگم شوکه نشیدا. من امروز هیچی نیاوردم با خود
سلااااااااااااااااااااااام
امروز 2 ساله که یه فرشته ی اسمونی اومده تو بیان و اسمش صدرا ـه 
بله برابچ امروز وبمون 2 ساله شده
تو این دو سال داداشای  خوبی پیدا کردم
،رهام جان،سعید جان،مهدی جان،اون یکی مهدی جان،علی جان،اون یکی علی جان،داش ماهان گل،داش،عرفان جان،اون یکی عرفان جان،اون یکی عرفان جان(داش عرفان)صالح جان،صادق جان،ابولفضل جان،اقا اشکان،اقای اشنا،دایی مشتی،اقا مهیار،اقا محسن،اقا رحمت،اقا محمد،دایی مشتی و کسایی که اسمشون یادم رف
عکس پروفایلشو که دیدم، گفتم: "با طوطی گروه دونفره زدی؟"
گفت: "نه بابا، من خیلی وقته با خودم گروه یه نفره زدم. رفته بودیم خونه شون."
گفتم: "آهان!"
گفت: "دوری هم نبود. خیلی حس بدی داشتم از رفتنم. از اینکه این جوری از هم پاشیدیم."
گفتم: "آره، می دونم. چه می شه کرد؟"
هیچ وقت از موقعیتای این طوری خوشم نیومده. کی خوشش میاد؟ این که بین دو گروه از دوستات قرار بگیری و ندونی چی کار کنی.
یه زنگ پیش ملی و طوطی و هانی لمون، یه زنگ پیش دوری. نمی دونم تا کی این جوری می شه
بسم الله الرحمن الرحیم
سوار ماشین مرکز شدیم برای بازدید چندجا ، من و خانوم همکار عقب آقای همکار باراننده جلو.
بعد از چند کیلومتری که رفتیم خانوم همکار خطاب به راننده:یه آهنگی چیزی بذار
آهنگ هاش خوب بود به لحاظ مجاز بودن و قشنگ بودن و داشتم گوش میکردم و بادیدن مناظر سرسبز لذت میبردم که دوباره خانوم همکار:این آهنگا چیه؟؟ازون آهنگ های خیلی شاد بزار!
راننده هم عوض کرد و یه آهنگ فک کنم از هایده مایده ای و یا یکی تو این مایه ها بود.
به خانوم همکار گف
خانوم زد رو شونه م گفت اگر داد زدم باعث ناراحتیت شدم ببخشید. گفتم نه من از دست شما اصلا ناراحت نشدم. چیز مهمی نبود.خوب چرا نمیپذیرم آسیب پذیریم رو و چرا واضح نمیگم بله ناراحت شدم و بده که شما روی رفتارت تسلط نداری و مکرر رفتار غیر محترمانه داری. چرا دروغ گفتم؟!
یه دانش آموز کلاس  نهم داشتم در ظاهر یکم عجیب به نظر میاد ولی در عمل و در نزدیک واقعا عجیبه اصلا اصلا حرف نمیزنه یادمه اولین جلسه که اومد آخر کلاس مامانش گفت این دو جلسه که نبوده چی؟ گفتم جزوه رو از بچه ها بگیر... خودش بخونه اگه جایی سوال داشت براش توضیح میدم همینا رو داشتم میگفتم بچه ها از آموزشگاه رفتند گفتم بدو برو ازشون بگیر... اما... همونجوری سرجاش موند....
گفتم خب فردا تو مدرسه از بچه ها بگیر پس فردا پس بده بهشون... میتونی؟ مامانش گفت نه... خودت
گفتمش آهای ! ماه پیشانو ؟
گفت جون جونم؟ 
گفتم احوال این روزای دلت؟ 
گفت به مثابه ی غنچه خشک شده سر بوته! 
گفتم ای بابا:/ یعنی انقده خشک ؟
گفت خونه بعثتی تون رو یادته ؟ تو باغچه تون یه بوته گل رز داشتن از دزفول آورده بودین ... یه سال که کلی غنچه سرخ داده بود یهویی هوا خیلی سرد شد ؟ غنچه ها سر بوته همون جوری سیاه شدند ؟
گفتم آره ...
گفت همون جوری. خشک نشدم از  گذشتن زمان و سر رسیدن فصل خستگی ... یهویی سوم سرما دل تازه رسته ام رو خشکوند :/
گفتم ای بابا ... ای ب
صبحی داشتم میرفتم شرکت (بخاطر مراسم امروز ما آماده باش هستیم) توی مسیر یه پیرمردی رو دیدم که اون موقع صبح کنار خیابون منتظر تاکسی بود ؛سوارش کردم گفتم: حاجی کجا میری
گفت: میرم واسه راهپیمایی
گفتم: حاجی الان که خیلی زوده!
گفت:یخورده بعد خیابونا بسته میشه تاکسی گیرم نمیاد
گفتم: خب اتوبوس هست دیگه، همشون هم مجانی میبرن تا مسیرهای راهپیمایی
گفت: من با این پا نمیتونم اتوبوس سوار بشم
گفتم : حالا برا شما واجب نیست که با این شرایط بری راهپیمایی
گفت
راز این خاطر پریشان را میکشم بر نگاه ناز آلود نرم و سنگین حجاب مژگان را دل گرفتار خواهشی جانسوز از خدا راه چاره می جویم پارسا وار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم آه ... هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراهست هر چه گفتم دروغ بود دروغ کی ترا گفتم آنچه دلخواهست تو برایم ترانه میخوانی سخنت جذبه ای نهان دارد گویا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد شاید این را شنیده ای که زنان در دل ”آری و نه“ به لب دارند ضعف خود را عیان نمیسازند راز دا
دیشب در نوک بام خانه روبرویی باز سر و کله ستاره ام پیدا شد.عیالو صدا زدم تا اونو ببینه وقتی اومد زد زیر خنده و گفت :اون انعکاس لامپ تو حیاطه!!!
من
گفتم بابا ستاره بود بخدا من فرق لامپ و ستاره رو می فهمم و خلاصه زیر بار نرفت..اونقدر سرمو این ور و ان ور چرخوندم که ستاره خانوم یافت شد و دوباره عیال صدا زدم و بلاخره چشمش ب جمال ستاره خانوم روشن شد!!!
دوتابی باهم محو ستاره شدیم..هرازگاهی ابرها از روی ستاره رد می شد و ناپدید می شد ولی بعد از عبور ابر دوبار
گفتم : کبوترِ بوسه
گفتی : پَر
گفتم ‍: گنجشکِ آن همه آسودگی
گفتی : پَر
گفتم : پروانه پرسه های بی پایان
گفتی : پَر
گفتم : التماسِ علاقه،
بیتابیِ ترانه،
بیداریِ بی حساب
نگاهم کردی
نه انگشتت از زمینِ زندگی ام بلند شد،
نه واژه «پر» از بامِ لبانِ تو پر کشید
سکوت کردی که چشمه ی شبنم،
از شنزارِ انتظار من بجوشد
عاشقم کردی ! همبازیِ ناماندگارِ این همه گریه
و آخرین نگاه تو،
هنوز در درگاهِ گریه های من ایستاده است
حالا بدونِ تو
رو به روی آینه می ایستم
م
دونفر از دخترها شیطنت میکردن و میخندیدن بهشون گفتم برن بیرون بخندن. رفتم دیدم با خوشحالی دارن ادامه میدن. گفتم اومدین تنبیه بشید مثلا؛ برگردین سر درستون. یکی شون گفت: خانوم ما لیاقت بخشش شما رو نداریم. بذارین این زنگ بیرون باشیم به رفتار زشتمون فکر کنیم:)
+ دم در وایساده بود شکلات میداد :) بهش گفتم خانوم چیه عروس شدین؟ 
چند لحظه پوکر نگام کرد بعد گفت هروقت یه اسکلی پیدا شد تو رو بگیره، منم میگیره. 
خورد شدم لنتی :)
منم شکلاتشو پس دادم گفتم ببین خانوم برا هرکی لاتی واس ما شوکولاتی :) تازه اینا رو نمیان بعنوان شیرینی بدن، اینا رو بعنوان بقیه پول ادم تو سوپریا میدن :)) دیگه ام به من تیکه نندازا :)))))
 
+ امروزم وسط زنگ ادبیات داد زدم که میخوام برم خونمون! 
کاملا امادگی پرت شدن از کلاس بیرون رو داشتم ولی گر
دیشب ، داشتم میخوابیدم که یهو یه پشه اومد صاف نشست رو دماغم!!!
یه نیگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : علیک ..
گفتم : چیه؟
گفت: میخوام نیشت بزنم
گفتم : بیخیال ... این دفه رو کوتاه بیا
گفت: تو بمیری راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان میتونم با مشتم لهت کنم .
ادامه مطلب
میگه معلم بچه اش مرد بود با خانوما که میشن اولیای بچه ها گروه تشکیل داده بود صحبت و تکالیف درسی میکردن بعد یکی از مامان بچه ها عکس بدون روسری داشت همین ماجرا شده بود که چرا معلم مرد با خانوما گروه تشکیل داده چرا اون خانومه اومد تو گروه عکس بی روسری شو بر نداشته؟ حالا از مهر تا اردیبهشت درباره ابن حرف میزدن هیچ  بعد تموم شدن مدرسه هم هنوز درباره اش حرف میزنن
همینجا بود که من دیگه طاقت نیاوردم گفتم خب عکس پروفایل اون خانوم اینه حالا چون تو گرو
صبح از خواب بیدار شدم و حس کردم خیلی له و کوفته ام...
خیلی منطقی تصمیم گرفتم نرم دانشگاه غافل ازیکه امروز orientation session و یه جلسه دیگه داشتم...
درس خوندم و فکر کردم و فکر کردم و خوابیدم و ...
عصر با اون خانوم مهربونی که شوهرش تو سازمان ملل کار میکنه قرار گذاشتم که بریم مسجد...
تو اسانسور به سگ یه اقایی لبخند زدم و اینقد خوشحال شد که ازم پرسید تو اهل کجایی؟
منم گفتم اهل دو تا کشورم...اسم کشورا رو گفتم و البته واضحه که از ترس اینکه نکنه ازین سفید تندرو ها ب
سلام به شما پریناز خانوم ، خواهر عزیز و دوست داشتنی 
( همچنین سلام به هر کسی که متن منو میخونه و جوابی براش داره)
اول میخوام از شما خواهر گلم عذرخواهی داشته باشم بخاطر سوالات بی پرده ای که میپرسم ، اول حالت خجالت داشتم و تردید که بپرسم یا خیر ولی دیدم اینکه به شناخت از بدن زن برسم و اینکه یاد بگیرم که چطور باید با بدن خانومم رفتار کنم خیلی مهم تر از خجالت کشیدن هست و با ارزش تره و دلیل اینکه اول از شما خواستم که لطف بکنین و جواب بدین این بود که با
متن ترانه علی پازانی به نام هی میگی

هرچی دیدم دیگه بستهچشام از دیدن سیرهگفتم برو برنمیگردم من پیشت دیگهگفتم برو منی که عاشقت بودمپا دلت موندم با دلت خوندم.گفتم برو تو که میخواستی از اول بریگفتم برو تو که درگیر یکی دیگه شدیهر کاری کردم برات اما نیاوردم به روتاما تو هر کاری کردی و هر دفعه زدی تو روم.هی میگی بد بین شدیحرفای بد بیخودییکی بود یکی نبود سد میشدم رد میشدیهی میگی باور کنم خوبم ولی واسه تو نهدیگه سیرم ازت میرم رد کار خودم.رنگ به رنگ تی
دیشب به مامانم گفتم اگه چیزی پرسید حتما بگه خانوم مشاور گفته باید برم ولی خب تا امروز صبح چیزی نگفت ولی صبح دوباره شروع کرد به داد زدن و فحش دادن که چرا اونموقع که تاریک شده بود بیرون بوده؟ (منو میگفت.)خب آخه مگه تقصیرِ منه؟! ساعت پنج قرار بود اونجا باشم و یک ساعت کارم طول کشید. بعدشم مجبور شدم پیاده برگردم چون اصلا هیچ ماشینی نبود که بخوام سوار بشم ولی گفتم با تاکسی برگشتم که بیشتر عصبانی نشه. از شدت سرمای دیروز و زمانای طولانی پیاده روی ها
مکالمه من و دوست جانم ریحان  
+ریحان : بی نام-من : بله 
+ریحان :  بی نام کتابو بذار کنار کارت دارم
- من : جان بگو :)
+ ریحان  دیشب میخواستی چی بگی بهم ؟
- من : یادم نیست
ریحان : راجع به فلان خواننده و ترانه ت بود
من : اهاان آن خواننده رو میگی 
ریحان : تعریف کن چیشد
من : در جریان ترانه سرایی هام ک هستی
ریحان : اره 
من : آن خواننده داشت ب بچهها میگفت 
دنبال ی ترانه سرای خوبم برا همکاری
من گفتم ترانه سرایی میکنم 
بعد اون گفت شوخی ؟ 
گفتم ن جدی میگم  اون باور ن
چند روز پیش یکی از دانش‌آموزان کلاس چهارمم تکلیفش رو انجام نداده بود. بعد از اینکه دلیل این موضوع رو پرسیدم، بهش گفتم: «اسمت رو توی دفترم یادداشت کردم، اگر بی‌نظمی رو تکرار کنی، دفعهٔ بعد در روزنگارت می‌نویسم و باید والدینت ببینن و پاسخ بِدن.»گفت: «دیگه تکرار نمی‌کنم.» ظهر که مدرسه تعطیل شد، اومد و گفت: «خانوم! بی‌نظمی امروزم توی کارنامه‌ام تأثیر داره؟»گفتم: «تو ماه منی! من مطمئنم که شما دیگه بی‌نظمی نمی‌کنی. اگه تکرار نشه نادیده می‌گی
دیروز به بچه ها گفتم ممکنه نیام 
ممکنه
ناراحت شدن اغلبشون؛ دوتاشون زدن زیر گریه و چند تایی بغض کردن. بی تفاوت هم داشتیم البته...
بعد گفتم بچه ها رفتنم یه شوخی بود. کنارتون هستم.
دوستشون دارم و دلم براشون تنگ میشه اگر نبینمشون. هلیا گفت خانوم وسط سال وسط راه وقت بی وفایی نیست. نباید ما رو تنها بذارید...
دلم مچاله شد. دوست ندارم غمگینشون کنم.
بسم رب العلی الاعلی
تا کنون فقط ۴ نفر مراجعه کردند گرچه اونها هم به زور بوده
عزیزان پست قبل که هنوز تشریف نیاوردید
تا آخر امروز  فقط فرصت هستا:))
باز بعد نیاین اعتراض کنین
عجبا!!!
چقد ناز میکنین !!!
همین درسته من دنبالتون راه بیفتم ؟؟؟خداوکیلی مثل شما ندیدم تو عمرم :)))
خانوم ام شهر آشوب
آقای عین الف
آقای آبی آسمانی
خانوم نادم
خانوم زینب
یه توکه پا بیاین بگین ایرانسل یا همراه اول لطفا خصوصی هم باشه پیامتون
ای بابا رگ سیدی آدم رو میزنن بالا
گفت بردم صافکاری ماشینم رو نشون دادم. سیصد و ده تومن میشه هزینه ش. 
گفتم آقا حالا هرچی که صافکار میگه که نباید بگید چشم.گوشه های قیمت رو بسابید؛ از اول و اخرش یه مبلغی تخفیف بگیرید...
گفت شما انگار خیلی راهتون به صافکاری می افته خانوم! 
گفتم طعنه تون رو نشنیده میگیرم.
تا آخر مکالمه خنده ش قطع نشد و الان دارم از حرص منفجر میشم.
خب امروز ۴۰ مادر بزرگ بود ...
و من و دختر خاله ها نشسته بودیم‌ یه گوشه و زارمون رو میزدیم...
که یه حاج خانومه اومد نشست کنار من...!و اینطوری زل زد بهم
از اول قصه اخرشو بخون...که حاج خانومه بهم گفت دختر جان شما چن سالته؟
گفتم جان؟؟؟
گفت جانت بی بلا...تو دختر کی ای؟
گفتم واسه چی؟
گفت ببین ؟داری از زیر سوالام در میری ...
گفتم ببخشید...!
۲۱ سالمه...دختر فلانیم...!
گفت پسرم ۳۰ سالشه درس درست حسابی نخونده...ولی!
منببخشید حاج خانوم منو مادرم صدا میزنه...
و رفتم نشست
سلام دوستان
پسری هستم 24-25 ساله که یه مشکل بزرگ توی ارتباط با خانوم ها دارم. البته شاید به نظر بعضی ها مسخره بیاد ولی حس میکنم میتونه بعدا برام مشکل درست کنه. 
در حقیقت کافیه  فقط یه خانوم رفتار مهربونی با من داشته باشه و چهره ش یه کمی هم زیبا باشه (هر چند که وزنه رفتار مهربون خیلی سنگین تره)، بعد من یه حس خاصی نسبت به اون خانم پیدا میکنم. 
نمیتونم بگم علاقه، ولی دلم میخواد هی ارتباطم رو باهاش بیشتر کنم و بیشتر باهاش صحبت کنم،  از طرفی توی عمل هم
امشب بعد مدت ها با عموی خانوم.م هم صحبت شدیم.
گفته بودم که یک فامیل مشترک با هاشون داریم.
اون فامیله رفته بود کربلا و ولیمه داده بود امشب.
به محض این که اومد داخل و نشست و من رو دید، برگشت از داداشم پرسید که محمدرضا چی شد؟ سربازیش تموم شد؟
داداشم گفت آره، بعدشم سریع رفت سرکار.
عموی خانوم.م یک آهی کشید.
چند دقیقه بعد من رفتم دوباره باهاش هم صحبت شدم. اصلا انگار نه انگار که خانوم.م  هم وجود داشته.
من به قسمت اعتقاد دارم، شما چی؟!
امروز بیرون دانشگاه بین جمعیت یه خانوم هندی مسن شروع کرد باهام حرف زدن....
منم با چشمای متعجب هی تلاش میکردم ببینم چی میگه!
اخرش گفتم من نمیفهمم شما چی میگی...
گفت تو هندی نیستی مگه؟
گفتم نه...من هندی نیستم و زبان هندی هم بلد نیستم....
نکته جالب اینه که هند زبان مدارسش انگلیسی هست و زبان محلی هر شهر تا شهر بعدی کلی فرق داره...طوری که هم ازمایشگاهی های هندی من زبون همو نمیفهمن و با هم انگلیسی حرف میزنن....
اون وقت این زنه چی فکر کرد با خودش؟
چند وقت پیش
خواهرم دیروز شکایت می‌کرد که یکی از برادران یه ترانه انداخته تو دهن امیرعلی: تو پلنگ منی، منو چنگ می‌زنی! ظاهرا برادر یه کلیپ گذاشته براش و اینم از اون روز هی داشته تو خونه می‌خونده. میگه صبح فاطمه (خواهر امیرعلی، وروجک سابق) هم که بیدار شده اولین جمله‌ش این بوده: تو پلنگ من هستی، من را چنگ می‌زنی! :))) تازه برداشته کتابیش هم کرده :)
الان، این موقع شب یادش افتادم، گفتم برم ببینم کی کیو چنگ می‌زنه. خدایا! پروردگارا! این چه مهملاتیه که می‌خونن و
سلام
تا شنید بغض کرد....
گفت بسلامتی.... کی میرین؟ گفتم ان شاء الله کارا جور بشه چهارشنبه.
گفت هوایی میرین دیگه! گفتم نه!
گفت چرا؟ با خنده گفتم پولمون کجا بود؟
گفت من میدم!!! (الهی قربون دلت برم...) گفتم تنها نیستم، دوستم هم هست، ما گفتیم برگشت رو هوایی بیایم، گفت تازه گوشی خریده و الان نداره!
گفت مال اونم میدم! چقده مگه؟! گفتم خبر ندارم... نمی خواد، سخت نیست با اتوبوسم خوبه!
باز نگران گفت اذیت نشی؟ راه دوره! گفتم نه دیگه، مثل اربعین، خدا کمک میکنه ان
با هم‌سایه‌ها رفتیم کلانتری.
اون دو تا خانوم با ماشین پلیس رفتن داخل. ما هم خواستیم بریم داخل که افسر کلانتری مانع شد و ما را بیرون کرد.
حدود پنجاه دقیقه بیرون جلوی کلانتری منتظر بودیم و نمی‌دانستیم که در کلانتری چه خبر است!
بعد از پنجاه دقیقه، فقط من را به داخل راه دادند.
افسر گفت تو این خانم را زدی؟
گفتم نه، من فقط از خودم دفاع کردم.
گفت این خانوما چیزای دیگه میگن.
گفتم دروغ میگن.
خانوما کلانتری رو گذاشتن روی سرشون و افسر با کلام تند آن ها را
بهش گفتم : 
اتفاقا منم داشتم الان فکر می کردم هرچند سال هم بگذره و حرف نزنیم و دوباره بهت سلام کنم بازم انگار همین دیروز بهت سلام کردم .....
.
.
بهش گفتم : اره ما که از مریخ نیومدیم 
میگه : یادته قبلا فکر می کردیم اومدیم؟ 
و براش می نویسم : فرشته اومدی از دور ... چطوره حال و احوالت ... یه کم تن خسته ی راهی ... غباره رو پر و بالت ... 
و یاد همه آهنگ هایی میفتم که برام می خوند. یاد همه سیاوش ها ، بیژن ها ، داریوش هایی که برام بلوتوث می کرد یا ترانه شو روی کاغذ بر
چند سال پیش همسایه‌ای داشتیم به اسم "جواهر" اما "ایران خانوم" صداش میزدن. آرایشگر فرح بود. بعضی وقت‌ها برام خاطراتش رو تعریف می‌کرد. شبیه بقیه پیرزن‌ها نبود. می‌تونستی بفهمی توی جوانی با کی نشست و برخاست داشته و چقدر برو بیا. از لباس‌هایی که انتخاب می‌کرد خوشم می‌اومد. انگار که یه پشت پا زده بود به رسم دنیا. فارغ بود از هیاهو. بچه‌هاش مثل خودش نبودن. می‌تونستی تفاوت نسل‌ها و تربیت رو حس کنی. یه روز حالش بد شد. بیمارستان خوبی نرسوندنش. در نه
سلام به همه ی دوستان
صداقت تو زندگی و مخصوصا جلسه ی خواستگاری چقدر برای دختران مهمه؟، بعضی از دختران چرا این جوری هستن، وقتی پای صحبت هاشون میشینی ادعا میکنن طرفم باید صداقت داشته باشه و صداقت تو زندگی برام الویته. 
خودم هم آدم صادقی هستم، شایدم این صداقت زیادیم باعث میشه دیگران یه فکر دیگه ای بکنن!چندین مرتبه الان خواستگاری میرم، همین دیروز رفتم خواستگاری یه جایی به خانوم گفتم یه خرده از خودتون بگین، جالب اینجاست تا میپرسی از خودتون بگین
امروز بعد دو ماه باز عشقم اومد بوتیک (منحرف نشین این فرق میکنه) یه پسر تقریبا تو سنای خودم سالی دو سه بار میاد بوتیک حالا خودش عشق نیستا اونی که همراهشه
یه دختر 5 ساله تپلی خوشگل، اولین سالی که اومد تو مغازه دل منو برد... انقدر قشنگه که حد نداره
تا اومدن میخواستم برم ماچش کنم... با داداشش دست دادم و رو بهش گفتم: ببینم حال عسل خانوم ما چطوره؟
عسل اونموقع تازه متوجهم شد و دوید سمتم... محکم بغلش کردم و گذاشتمش روی میز یذره چاق تر شده بود سخت میشد بلندش
سلام
دلم می خواد برات بنویسم، قربون صدقه ات برم ، ثبت کنم این روزهای قشنگ رو ... ولی هی نمیشه ... نمی دونم چرا ... ولی حالا بی خیال ... الان اومدم بنویسم ... بنویسم از این روزهای آخر فروردین ... الان آخر شبه دوشنبه است ... به عبارتی وارد سه شنبه ۲۷ فروردین شدیم،  شنبه و یکشنبه دو بار با هم مفصل حرف زدیم ... از اقلیم حضور همدیگه لذت بردیم ، کلی کل کل کردیم و خندیدیم ... از سفر اروپا گفتی که قراره به زودی بری... بعدش گفتم کی میای ببینمت؟ کلی مسخره بازی درآوردی و
سلام دختر پسرای هم سن و سال خودم 
مرسی از این که مطالب بلاگ بنده رو می خونید
دوستتون دارم و میخوام که یه صحبتی با شما عشقای عزیز داشته باشم آماده اید؟؟؟بریم؟؟؟؟باشه
اووووف که دارم دیونه میشم
آخه کسی نیست ما رو درک کنه به خصوص اون پدر مادرهایی که فاصله سنیشون با ما خیلی بالا هست
مثلا بابای40ساله 
مامان 38ساله
و ومثلا دختر خانوم یا آقا پسر14ساله
به خدا با احساسات یه نوجوون بازی نکنید به خصوصا دختر خانوم ها چون زود رنج هستند
حالا درسته من پسر هستم
تو هر ترم تو کلاسای مختلف حداقل سه تا خانوم حامله داریمو این نشون میده هنوز نه خدا از بشر قطع امید کرده نه بشر از خدا :دی
یکی از این خانوما که اواخر بارداریشونم هست دیروز تو جلسه امتحان حالش خوب نبود
با مراقب هماهنگ شده بود بره دسشویی (بیشتر از نیم ساعت مونده به پایان امتحان)
ولی برگشتش تا زمان پایان امتحان طول کشیده بود
من به دوستش گفتم برگه ها رو می گیرم و تو اتاق هستم اگر خواست و تونست بشینه بیاد اتاق برگه شو میدم و نیم ساعت زمان میدم بنویسه
 ... امشب برای اینکه رامین نفهمه ما مسیحی هستیم نشد سر شام دعا بخونم ... این عادت دیرینه من بود ... شاید هم یکی از رسوم ما مسیحی ها ... حالا احساس عذاب وجدان داشتم ... وارنا گفت بهتره رامین نفهمه مسیحی هستم ... چون اون وقت فکر می کنه ماها غیرت نداریم و همه جور روابط برامون آزاده ... منم مجبور شدم گوش کنم به حرفش ... بعد از اینکه دعام تموم شد گوشیمو از داخل کیفم در آوردم و رفتم سمت تخـ ـت خوابم ... پنج تا اس ام اس داشتم ... چهار تا از رامین و یکی از آراگل ... قبل ا
خونه دانشجویی که داشتیم با بچه ها
یه خانومی همسایگی مون زندگی میکرد تنها بود. 
یه معلم بازنشسته حدودا 60 ساله 
یه خانم عصبی و اخمو که با هیچ کسی سازش نداشت!
اما از اونجایی که من از اون ادمهایی ام که قلق هر کسی رو به راحتی دستم میگیرم و از طرفی از همسایه ها شنیده بودم این خانوم تنها زندگی میکنه و کسی رو نداره رفتم تو فاز دوستی باهاش. 
برام بسیار جالب بود که چقدر به من اعتماد کرد و من رو پذیرفت.. جوری که الان حدودا 7 سال میگذره و من 4 ساله از اون خونه
خونه دانشجویی که داشتیم با بچه ها
یه خانومی همسایگی مون زندگی میکرد تنها بود. 
یه معلم بازنشسته حدودا 60 ساله 
یه خانم عصبی و اخمو که با هیچ کسی سازش نداشت!
اما از اونجایی که من از اون ادمهایی ام که قلق هر کسی رو به راحتی دستم میگیرم و از طرفی از همسایه ها شنیده بودم این خانوم تنها زندگی میکنه و کسی رو نداره رفتم تو فاز دوستی باهاش. 
برام بسیار جالب بود که چقدر به من اعتماد کرد و من رو پذیرفت.. جوری که الان حدودا 7 سال میگذره و من 4 ساله از اون خونه
نام ترانه : گفتم بهت خواهش نرو
با صدای هنرمند جوان عباس دشتی
ترانه تنظیم و ملودی  : محمدطاها
میکس و مسترینگ : حافظ رکورد
تهیه کننده : صادق فرجادی
⏬برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
دانلود با کیفیت اورجینال 320

دانلود آهنگ گفتم بهت خواهش نرو
شاعر ،، محمدطاها
لینک اینستاگرام :: http://instagram.com/mohammadtaha_ir
جهت سفارش ترانه ملودی و تنظیم با شماره های زیر تماس بگیرید 09154823316 09385922118
 
رفقا سلام 
عصر جمعه تون بخیر و شادی  :)
اومدم که بگم الوعده وفا میخوام ترانه رو بزارم واستون البته اگر همگی دوست داشتین ؟؟
قبلتر ها پستی با عنوان نوار کاست های قدیمی آماده کرده بودم ولی منتشر نکردم 
الان واگذار میکنم به خودتون اگر علاقه دارید هر جمعه یه ترانه رو پست کنم ؟  لطفا بهم بگین . :)
 
 
#موقت
پنجشنبه که با مادرم رفتیم بازار خرید وقت برگشت داداش اولی و خانومش و خانوم ابریشمی رو هم دیدیم چون قرار بود ش بیان خونه ی ما من از داداش خواهش کردم اجازه بده خانوم ابریشمی با ما بیاد وقت برگشت وقتی سوار تاکسی شدیم داشتیم در مورد سریال بوی باران با هم حرف میزدیم که چطور فرشته زندست یا کی کشتتش؟ و این حرفا که راننده کاملا برگشت سمت ما گفت فیلم میگین یا واقعا؟! گفتیم بوی بارانو میگیم که ایشونم در بحث و بررسی سریال با ما همراه شدن متاسفانه
بعد دوب
در صورتی که خانومی بدون دلیل قانونی منزل همسرش را ترک کنه مرد میتونه با رفتن به دادگاه خانواده و تقدیم دادخواست الزام به تمکین خانوم را مجبور به تمکین کنه.(تمکین اعم از عام و خاص هست) ..تمکین عام یعنی حضور خانوم در منزل شوهر و حسن معاشرت می باشد. در صورتی که مرد دادخواست تمکین نمیده باید منزل با وسایل در شان خانوم به دادگاه معرفی کنه مددکار دادگاه به منزل میره و از منزل معرفی شده بازدید به عمل میاره در صورتی که این منزل مورد قبول دادگاه قرار بگ
وقتی رسیدم خونه گوشیم زنگ خورد: 
خانوم سروری ببخشید دیروقت هست. شماره شما رو از بابام گرفتم.
اتفاقی افتاده تماس گرفتی؟
یه پرشیای سفید تصادف کرده بود، داشت میسوخت. ما نگران شدیم ... خانوم خدا رو شکر...خدا رو شکر سالمید. 
گفت خداحافظ و بی اینکه منتظر بمونه من جواب بدم قطع کرد.
ساقیا! باز خماریم به جامی بنواز / خاطر خسته ما را به سلامی بنواز
گر میسر نشود بگذری از کوچه ما / گاه گاهی دل ما را به پیامی بنواز
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز
 
 
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
 
سلام من به غنچه ای که صبحدم به خنده باز می شود
 
* * * *  پیامک مخصوص سلام کردن * * *
 
سلام  بهونه قشنگ من برای زندگی آره بازم منم همون بهونه همیشگیفد
سلام گلم!
امشب نمیدونم چرا به یاد گذر زمان افتادم،زمان مثل برق و باد می گذره. کاش میشد زمان را نگه داشت یابه عقب برگردوند.گذر زمان از من سریع رد میشه و من نمی فهمم چطور آبان ماه آذر رسید و آذرماه داره تموم میشه کم کم.  خدا کمکمون کنه عزیزم که درست از لحظاتمون استفاده کنیم
بریم سراغ خاطره معروف امشب:
از چند قدم جلوتر دیدم خانمی محجبه میاد به سمتم 
 بهتر از من حجاب داشتن
و اما ماجرای این خانوم 
بهشون گفتم سلام می تونم چیزی بگم؟
دیدم انقدر خوب رو
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

دریافت
ادامه مطلب
چه روزگاری شده! زندگیمون شده شبیه زندگی هر روزه‌ی خانوم فلاح. جلد خوراکی‌هارو با شوینده میشوریم و هر روز کل خونه رو با فرمول یک به پنج ضدعفونی می‌کنیم. خانوم فلاح از وقتی یادم میاد همینجوری بود. روی ظرف‌ها آب وایتکس می‌ریخت و همه خریدها رو ضدعفونی می‌کرد. حالا هم زندگی عادیش رو پیش می‌بره. من اما دستام مدام میسوزه. هرچی کرم هم میزنم فایده‌ای نداره. فکر این که با خیال راحت به صندلی و ظرف سس و فلفل و امثالش توی فست فودی‌ها و رستوران‌ها و در
یک هفتس که من منتظرم کتابام برسه و اداره پست رو بیچاره کردم به حدی که تا زنگ میزنم میگم خانوم فلانی ام میگه دخترم یکم صبر داشته باش میاد بالاخره دیگه شما جوونا چرا اینقدر هولین :| 
امروز درحال پیگیری سفارش بودم که گفت خانوم فلانی پسرتونم نیم ساعت پیش زنگ زده بودن من خدمتشون عرض کردم متاسفانه بسته شما با یکم تاخیر فرستاده شده 
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم اخه اینا کتابای کنکورشه بقیه ی منابع رو زده فقط لنگ این چهارتاست میترسم عقب بی افته پسر
 
معلم سوم دخترشو آورده بود مدرسه. خانوم کوچولو چسبیده بود به مامانش و با کسی حرف نمی زد. رفتم جلو، سلام کردم و دو دقیقه بعد داشتیم تو کلاسم واسه لگوها قصه میساختیم و من برای بار هزارم از خودم میپرسیدم من اینجا چیکار میکنم؟
 
 
تازه فهمیدم که درد دست و پام به خاطر خماری بوده. 
خمار بودم، ناجور. چند شب می‌شد که نمی‌تونستم تبلت رو ببرم تو تخت چون مامان باهاش کار داشت و خدا، داشتم دیوانه می‌شدم. 
دیشب بالاخره موفق شدم، و خودمو خفه کردم.
الان حس می‌کنم های‌َم. جدی می‌گم. وقتی دارم راه می‌رم انگار پام رو زمین نیست. سرم یه جای دیگه‌ست انگار. بعد از هر جمله‌ای که یه نفر می‌گه باید بپرسم: چی؟ یه حال مزخرف و بیخودیه.
دیروز معلم دفاعی‌مون گفت احتمالا ببرنتون راهیان نور. ام
سلام :))
این پست خانوم دکتر طرحی مون رو ببینید... 
https://www.instagram.com/tv/B3c4d3apT4c/?igshid=9xhwes2zylq
میدونین؟ جدا از وضع اسفناک آموزش و مدرسه، وضع سلامت این بچه ها وحشتناکه . بیمارهای واگیر دار و پوستی عحیبی گزارش میشه. 
کمک کنید؛  هر چه قدر تونستید
جدیداً حالم که خوب نیست، بغض که می‌کنم، فهمیده که نمیشم، سر اون آدم مقابلم که دلم می‌خواد جیغ بکشم، note گوشیمو باز می‌کنم و میرم سراغ ترانه‌هام. همه‌شو اونجا خالی می‌کنم؛ ادیت می‌کنم، می‌نویسم، و اون وقت دیگه تنها نیستم.
دانلود آهنگ جدید حمید هیراد گفتم بمان
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام گفتم بمان کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده گفتم بمان با صدای حمید هیراد از جوان ریمیکس
ترانه: حسام جعفری , موزیک: حمید هیراد , تنظیم: محمدرضا رهنما
Download New Music Hamid Hiraad – Goftam Beman
 
جدیدترین موزیک حمید هیراد عزیز در سایت قرار گرفت.
موزیک جدید و زیبای حمید هیراد، گفتم بمان نام گرفته است.
این موزیک در تاریخ ۲ آبان ماه در سایت قرا
مادربزرگ محدثه نزدیک ۸۲ سالشه... اسمش هاجره و همه تو محل بی بی هاجر صداش میزنن..آلزایمر داره و گوشش هم خیلی سنگینه....با محدثه اینا زندگی میکنه و شوهرش هم ۷ سال پیش عمرشو داد به شما...خونشون دیوار به دیوار خونه ماست ...دیوار بین دوتا خونه  خیلی بلند نیست...درواقع اندازه اش طوریه که مامانم با رفتن رو یه بشکه ۴ لیتری(که هنوزم درتعجبم چرا تا حالا نشکسته) و زهرا خانوم( مامان محدثه) با رفتن رو دوتا بلوک،خیلی شیک و راحت اخبارا و اطلاعات محل رو با هم به اش
مادربزرگ محدثه نزدیک ۸۲ سالشه... اسمش هاجره و همه تو محل بی بی هاجر صداش میزنن..آلزایمر داره و گوشش هم خیلی سنگینه....با محدثه اینا زندگی میکنه و شوهرش هم ۷ سال پیش عمرشو داد به شما...خونشون دیوار به دیوار خونه ماست ...دیوار بین دوتا خونه  خیلی بلند نیست...درواقع اندازه اش طوریه که مامانم با رفتن رو یه بشکه ۴ لیتری(که هنوزم درتعجبم چرا تا حالا نشکسته) و زهرا خانوم( مامان محدثه) با رفتن رو دوتا بلوک،خیلی شیک و راحت اخبارا و اطلاعات محل رو با هم به اش
شعر سلام✋دوست خوبم سلام سلامدوست دارم در یک کلاممیخوام همیشه از خدادوستی ما نشه تمامسلام من مثل گلههدیه ی من برای تومثل صدای بلبلهمیگم منم فدای توسلام دلو شاد میکنهانگاری که بادبادکهخبرهای خوب میارهسلام من قاصدکهمیگم با مهربونی سلام با خوشزبونیسلام یعنی محبتاینو خودت میدونی
اولین جلسه بعد از امتحان ترم اول بود، بچه ها خستگی امتحان روز قبل را بهانه کرده بودند، تا ناچار شوم فقط کمی در مورد وضعیت سیاسی یکی از سلسله های باستانی بحث کنیم، قبل از هر چیزی طبق برنامه بچه ها صفحات مورد نظر را مطالعه می کنند، اینگونه آنها را درگیر بحث میکنم، چند دقیقه استراحت کلاسی دو نفر از دخترای شیطون آمدن پایین کلاس و شروع کردن صحبت درباره موضوعات مختلف تا رسیدن به بحث اهداعضویکیشون گفت: میخوام برای اهدا عضو ثبت نام کنم، خانوم شما چی
سلام
حتما این جمله رو شنیدین که میگن؛
و در آخر حرف های دشمنان مان را فراموش خواهیم کرد٬ اما سکوت دوستان مان را هرگز!!!
مشکل من دقیقا همینه دوستان.
مادرم مدیر ساختمونه، یه ساختمون رو از صفر رسونده به یه شرایط مناسب واسه زندگی، کارهایی کرده واسه این ساختمون که خیلی از مردهای ساختمون حاضر نشدن مسئولیت ها رو به عهده بگیرن! من خودم تلاش ها و خستگی هاش رو با چشم های خودم دیدم، ولی متاسفانه به خاطر فرهنگ پایین و نداشتن هیچ آگاهی در مورد آپارتمان نشین
سیامک عباسی این روزها در حال ضبط و تنظیم آلبوم جدید خود به نام «ترانه‌ ساز» است. این آلبوم ۱۳ قطعه دارد.
آهنگ‌های این آلبوم توسط هنرجویان شرکت‌کننده در کلاس‌های ترانه‌سازی (Songwriting) سیامک عباسی ساخته شده‌اند. 
اخبار و اطلاعات بیشتر در مورد این آلبوم به زودی در همین پست اعلام می شود.
سیامک عباسی این روزها در حال ضبط و تنظیم آلبوم جدید خود به نام «ترانه‌ ساز» است. این آلبوم ۱۳ قطعه دارد.
آهنگ‌های این آلبوم توسط هنرجویان شرکت‌کننده در کلاس‌های ترانه‌سازی (Songwriting) سیامک عباسی ساخته شده‌اند. 
اخبار و اطلاعات بیشتر در مورد این آلبوم به زودی در همین پست اعلام می شود. 
دیروز منطق داشتیم 
خیلی از این دبیر بدممممم میاد 
زیادی احساس راحتی میکنه باهامون 
منم همش باهاش سر لج دارم 
دیروز گفت خانوم برومند 
گفتم بله 
گفت میدونی عموم و خصوص من وجه یعنی چی؟؟؟
گفتم شما خودتون جواب سوال میدونید؟
گفت بله 
گفتم خب پس چرا از من میپرسین؟
کلاس رفت رو هوااا 
عصبی شد خواست از کلاس بیرونم کنه که 
یکی از دوستانم گفت رویا جواب منطقی به شما داده ، پس با این حال کارتون بیمورده!!
بقیه هم مهر و تایید و امضا زدن 
این شد که نتونست از ک
دیروز منطق داشتیم 
خیلی از این دبیر بدممممم میاد 
زیادی احساس راحتی میکنه باهامون 
منم همش باهاش سر لج دارم 
دیروز گفت خانوم برومند 
گفتم بله 
گفت میدونی عموم و خصوص من وجه یعنی چی؟؟؟
گفتم شما خودتون جواب سوال میدونید؟
گفت بله 
گفتم خب پس چرا از من میپرسین؟
کلاس رفت رو هوااا 
عصبی شد خواست از کلاس بیرونم کنه که 
یکی از دوستانم گفت رویا جواب منطقی به شما داده ، پس با این حال کارتون بیمورده!!
بقیه هم مهر و تایید و امضا زدن 
این شد که نتونست از ک
هوا گرگ‌و‌میش بود و نمیشد تشخیص داد دارد روز میشود یا شب! تووی ماشین نشسته بودم و جایی میرفتم که مقصد رو نمیدونستم، راننده هم مشخص بود در آینه اش هی نگاهم میکند! فقط میرفتیم، تلفن را برداشتم و شماره را گرفتم، با تصور اینکه یک راننده است و من از او ۲۰ هزار تومان طلب دارم منتظر پاسخی از آنطرف خط شدم، چند بوق کشدار خورد، و بعد یک صدای جیغ مانند کودکانه‌ای جواب داد: الو الو الوووووو! و از صداها معلوم بود چند بچه دیگر هم اطرافش هستند و دارند سر این
اقا داداش به پرنده علاقه ی خاصی داره میگه بعضی پرنده ها مثل طوطی هوش بسیار بالایی دارن....مادر خانوم هم که اجازه ی اوردن هیچ حیوون و پرنده ای رو به داخل خونه صادر نمیکنه حالا شما هرچی میخوای براش توضیح بده این طوطیه مثل خروس که نیست...مادر من این عروس هلندیه مرغ ک نیس نمیشه تو حیاط نگهش داشت...عجزو التماست فایده نداره ک نداره پامو که توی حیاط گذاشتم دیدم در قفس بازه... دویدم سمتش و کل پرنده هارو مرده دیدم :(( اون لحظه حس خفگی داشتم ظاهرا یه حیوون وح
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب‌رو است او، از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آ
سلام
این «سلام» از کجا آمد؟ از یک عادت... اینقدر که در تلگرام پیام می‌دهم و اول هر پیام «سلام» می‌نویسم و اینقدر که اینجا نمی‌نویسم، ناخودآگاه اول صفحه نوشتم «سلام»... به هر حال... سلام و سال نو مبارک...
آمدم چند چیز بگویم و اگر خدا بخواهد نروم پی کارم تا سال دیگر. باز زودتر بیایم و چیز دیگری بگویم...
چند شب پیش لایو علی فرنودیان و پانته‌آ وزیری را در اینستاگرام میدیدم. از آشنایی‌شان که به وبلاگ‌نویسی برمی‌گشت می‌گفتند و اینکه نوشتن برای آقای
سلام به همه ی کاربران خانواده برتر 
بدن ما خانوم ها بعد از رسیدن به سن بلوغ که متاسفانه الان به دلایل مختلفی حتی به دوران ابتدایی هم رسیده هر ماه خودش رو برای بارداری آماده میکنه!
دیواره ی رحم خانوم ها رو بافت هایی میپوشونه تا وقتی عمل لقاح رخ میده جنین در اون قرار بگیره و از اون مراقبت کنه!
اما وقتی هنوز اسپرمی وارد رحم نشده او بافت ها باید کنده و دفع بشن و این همون سیکل ماهیانه ما خانوم هاست، خب این دوران از 3 تا 7 روز در زنان ایرانی شایعه!
عوا
سلام
آقا من یه مشکلی دارم و اونم این هست که نمیتونم چند ثانیه بیشتر به چشمان کسی نگاه کنم. و مسئله عدم اعتماد به نفس و کم رویی و اینها نیست اصلا. انگار حس میکنم وقتی به چشمان کسی خیره میشم انگار یه اتفاقات پشت پرده ی روحی شروع میکنه به رخ دادن که سریع نگاهم رو برمیگردونم.
این مسئله در ارتباطم با آقایون اصلا به چشم نمیاد، چون مردها خیلی خیره نمیشن به همدیگه موقع حرف زدن. ولی وقتی با یه خانوم صحبت میکنم خانوم ها گویا براشون عادیه که توی کل تایم حر
دانلود آهنگ بهنام بانی فقط برو
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * فقط برو * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بهنام بانی باشید.
 
دانلود آهنگ بهنام بانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Behnam Bani called Faghat Boro With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه بهنام بانی به نام فقط برو
نپرس از حال و روز منفقط برو نمون نشو پاسوز فقط بروبرس به زندگیت به فکر من نباشازم که پرسیدن بگو دوسم نداشتیکی دوتا ن
 واویلا... خودش بود؛ قتلگاه من! قلبم سر جاش بالا و پایین می پرید. بعد،
یهو تپشش رو توی زانوی پای چپم و بعد توی پاشنه پای راستم حس کردم. اون قدر
موضوع مهم برای فکر کردن داشتم که این یکی خیلی هم مهم نباشه.وارد
اتاق استادان شدیم. خانوم فراندون معرفی فرمودن: «این هروه است، استاد
راهنمات. پاتریک و هانری هم از استادای ما هستن. این هم لورانس منشی دوم
لابراتوره.» و با هیجان خاص و لبخند چشمش رو دوخت به د َستای جماعت!هروه،
پاتریک، هانری و خانوم منشی
الی بانو تا لنگ ظهر خوابید...
با چشمای نیمه باز گوشیش رو نگاه کرد و باز خوابید...
الی خانوم قورمه سبزی رو بار گذاشت و تمام در  و پنجره ها رو باز کرد تا بوی قورمه سبزی کسی رو اذیت نکنه....
گل گاوزبون و گل سرخ رو ریخت توی قوری و دم کرده درست کرد...
الی خانوم زیر قورمه سبزی رو خاموش کرد و اماده شد و رفت بیرون...
توی هوای دلنشین پاییز قدم زد و بین جمعیتی که رژه خیابونی رو نگاه میکردن واستاد....
بعد رفت چند تا فروشگاه جدید رو نگاه کرد و محو طرف و رنگ لباسای کیت
امروز مادر خانوم هوس پسته ی کوهی کرده بودن اونم به روش محلی..ینی باید توی هاونگ های سنگی با یه دسته ی خیلی سنگین بکوبیشدیشب و صبح یه دست درد عجیبی داشتم...از طرف دیگه مادر خانوم هم ماه اینده دستش عمل داره :(همین الان دست به کار شدم و یکم پسته کوهی کوبیدم زنگ زدم میگم مادر جان خیلی اماده کنم؟ میگه: فداتشم مامان تو دستت درد میکنه بذار خودم میام میکوبم... اخه مگه میشه به پای تو سجده نکرد؟؟؟
چجوری میشه شرمنده خوبی هات نبود؟؟
تو واقعا بهترین فرشته ای
یکی بود یکی نبود ،  قصه کلاغ مهربان از این قراره که یه روز خانوم کلاغه از لونه اش اومد بیرون تا برای بچه هاش غذا پیدا کنه.همینجوری که داشت پرواز میکرد یه کرمو دید که روی علفا راه میرفت.خیلی خوشحال شد که یه غذای خوب برای جوجه کلاغاش پیدا کرده. رفتو کرم رو با نوکش از روی زمین بلند کرد.کرم کوچولو با ناراحتی به خانوم کلاغه گفت: “خانوم کلاغه، مادر من مریضه. اومدم براش غذا پیدا کنم. اگه براش غذا نبرم اون از گرسنگی از بین میره ”سنجابه هم که داشت از اون
#زندگی_به_سبک_مهدی (۳۸)
تربیت فرزند در دامان اهلبیت میتونه بهترین نوع تربیت باشه که باعث میشه تمام ابعاد کودک رشد پیدا کنه!اما این امر یه زمینه میخواد که بچه ها علاقمند به فضا های مذهبی بشن و با زور و بی حوصلگی بچه رو از محیط های مذهبی زده نکنیم .
یکی از همکارهای شهید لطفی می گفت یادمه محرم سال ۹۶ مهدی رو توی پارکینگ دانشگاه امام صادق ع دیدم که دست دختر کوچیکش زهرا خانوم تو دستش بود و میرفت هیئت میثاق با شهدا . وقتی به هم رسیدیم دخترش یه سلام و عل
سلام خدای مهربونم
سلام همدمم. خوبی؟؟؟
منم خوبم
خدای مهربونم وقتی بهت فکر میکنم ، میبینم چقدر هوام را داری و داشتی ، آروم میشم. دیگه نمی ترسم.
امروز رفتم و به مدیر شرکت گفتم نمی تونم تمام وقت باهاتون کار کنم.گفتم به صورت پروژه ای . اونم ریموت.
اولش پیش خودم گفتم ، نکنه قبول نکنه ؟؟
بعد گفتم من اون کاری که فکر میکنم درسته را انجام میدم، دیگه بقیش با خداست.
خدایا من همه زندگیم را سپردم به شماهاااا!!!
قربونت برم ، خودت حواست باشه خراب کاری نکنماااا
م
با سلام 
چند سالی هست خواننده خاموش خانواده برتر هستم 99 درصد کاربران رو به اسم مخصوصا کابوی تنها ( یعنی کشت منو با اون 50 50 درصد دختر پسر معروفش) { البته مزاح} و عزیزان دیگر رو میشناسم . اولین باریه که پستی میذارم یا نظری اعمال میکنم
در خانواده برتر پست هایی هست با مضمون سخت گیری دختر خانوم ها در بحث ازدواج و بی نتیجه بودن خواستگاری پسر از دختر، بعضا شاهد هستیم که پست های متعددی زده میشه با این مضمون مهریه بالا، خواستگاری های بی نتیجه، سختگیری خ
سی و دوتا پسر ده یازده ساله در یک کلاس جمع شدند. اوایل جمع و جور کردنشان را بلد نبودم. حالا قلقشان دستم آمده. حالا یاد گرفتم چطور موقع درس توجهشان را جلب کنم. چطور آرامشان کنم. چطور سرگرمشان کنم. چطور خوشحالشان کنم. ولی خب... گاهی هم به هیچ صراطی مستقیم نیستند. امروز از آن روزها بود. انگار انرژی مضاعفی از ناکجا به جانشان تزریق شده بود. حرف می‌زدند، دعوا می‌کردند و با مشت و لگد به جان هم می‌افتادند و شکایت‌ها و زخم‌ها و کبودی‌هایش را پیش من می‌
آژدا پکان خواننده ترکیه ای
 
آژدا پکان خواننده ترکیه ای که به آن لقب سوپر استار داده اند متولد سال 1946 میلادی است که علاوه بر صدا زیبا با زیبایی خود مشهور است پکان علاوه بر زبان ترکی استانبولی به زبان های انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و همچنین ژاپنی نیز ترانه خوانده است وی در خانواده بسیار مدرن متولد شده است و در سال 1963 میلادی در مسابقه صدا موفق به کسب مقام اول شده است و اولین فعالیت هنری وی بازی در یک فیلم سینمایی می باشد. یکی از ترانه های معر
نمی دونم کار درستی کردم یا نه
باید مثل ادم های دیگه به خودم میگفتم به من چه!
 
دیروز زدم یه نفر با خاک یکسان کردم
نمیخواست بشنوه
 
یه خانوم هست دوست و آشنا نیست فقط میشناسمش
از زندگیش خبر دارم
با افسردگی شدید با یه آقایی آشنا شده
تفاوت طرز فکر در حد زمین و آسمان
فکر کن یه نفر دو کلاس سواد با یه نفر با دکترا
یه نفر دزد با یه نفر خالص
این اقا در طول این یک سال آشناییشون
400 میلیون پول از این خانوم گرفته
بدون اینکه چیزی براش خرج کن
این زن داره تمام پس ا
سلام :)
1. بدبخت ِ مفلوکتون روز عیدی رفته مدرسه، خسته و افسرده، داغان و پژمرده برگشته.
2. شبی 3 تست باید برا معلم شیمیمون بفرستیم. بعد من دوتا آزمون شیمیامو خب گند زدم دیگه. رفتم بهش گفتم. بعد امروز اومد سر کلاس اسما و درصدا رو تک تک خوند، بعد من داشتم سکته می کردم، به من رسید بهم گفت باهم حرف زدیم دیگه. دیگه نبینم :| منم پرام ریخته بود، داشتم تشنج میکردم گفتم باشه :||| بعد سوال داد بچه ها حل کنن دوباره اومد پیش من. زد پشتم گفت چرا انقد عقب نشستی؟ از این
کلیک کنید
11
[ T y p e h e r e ]
همسایهی پری
سلام عرض شد مردم از خوشی «: مژگان در حالی که نیمه تعظمی کردگفت
لیلا خانوم پشت چشمی نازک کردویه »!... اینقدر مارو تحویل نگیر بابا
اول از همه آش « : کاسه اش مقابل او گذاشت و رو به پرینار گفت
همسایه جدید رو بده حتما تا حالا بوش بهشون رسیده، سلام برسون و
مژگان کاسه ی » بگومامانم سر فرصت برای سرسلامتی خدمتتون میرسه
آشی راکه لیلا خانوم به دستش دادبود را روی پله گذاشت ....
-پریناز منم میام کمکت...
چند دقیقه بعد هردوی انها
بسم رب الرفیق
زنگ ریاضی به وقت اومدن ِ پسرک‌ها پای تخته و حل کردن و توضیح دادن ِ جمع و تفریق انتقالی برای همدیگه:
من: خب کی هنوز نیومده؟حسن: یونس نیومده خانوم!من: یونس بدو بیا پای تخته.یونس: نمیام خانوم.من: ایراد داری یونس؟یونس با صورت سرخ از بُغض: نه...من: یونس چی شده؟یونس: خانوم بعضی وقتا بی‌دلیل دلم گریه میخواد...
چقدر دلم می‌خواست بگم: یونس جان عیب نداره آدمیزاده دیگه، ملول میشه، گاهی بی‌دلیل دلش گریه میخواد...بیا دستت رو بگیرم بریم توی حیاط
توو اتاق روبرویی‌مون یه پسره ست که دیروز از صبح تا ساعت ۵ سیزده بار بهش سلام کردم! فرض کن ۱۱ ماهه داریم همدیگه رو می‌بینیم و من ۱۱ ماهه منتظرم یه راه ارتباطی باهام بگیره و بگه اسمت چیه؟ چی می‌خونی؟ بچه کجایی؟ و یا اینکه اصلا یه بار به جای "سلام" بگه "سلام. چطوری؟"تنها کسی که باهاش هم‌صحبت نشدم. راستش منتظر بودم ببینم بالاخره کِی پیش‌قدم می‌شه. ولی خب انگار فازش سنگین‌تر از ایناست. حس می‌کنم مثل ربات‌ها کد نوشتن براش. حتی چندبار امتحانش کرد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

hakimbashiA